مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

کودکان بزرگ

در کنج خاک خورده ی شهر
هنوز می بینم کودکانی را
که از اسباب بازی ها چشم پوشیده اند
و حرمت نگاه پر از شرم پدر را می گذارند
این کودکانی که تکیه به دیوار سست زندگی داده اند
به خود با غرور می گویند
مرد گریه نمی کند
در مقابل خنده های طعنه آمیز هم کلاسی ها 
هنوز می بینم کودکانی را
که سخت قدم بر می دارند
و با نفرت به سنگ های کوچه لگد می زنند
و می گویند:
روزی من هم بزرگ خواهم شد
و طعم تلخ نان رطوبت خورده ی
آن روزها را از یاد خواهم برد
و گریه های پنهان کودکان خانه را
به لبخند جواب خواهم گفت
هنوز کودکانی هستند
که با یک جمله ی معلم پر از معنا می شوند
و در خانه به پدر می گویند
آقا معلم گفت:
آرزوها را خدا برآورده می کند
پدر تو هم روزی بزرگ خواهی شد

تریبون آزاد!!!

                                            بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام بر همه 

                 امیدوارم که حال همگی خوب باشه و این ترم هم به خوبی و خوشی برای همتون گذشته باشه.دیدید!؟دیدید چه زود ۳ ترم گذشت؟؟؟یه روز میاد که میبینید ترم آخرین و هنوزم همونی هستید که وقتی اومدید دانشگاه بودید؟؟؟پس کی میخواین عوض بشید؟(با خودمم هستم!)پس کی میخواین آدم بشین؟؟؟(اینو با خودم نیستم چون نمیتونم آدم بشم!)پس کی میخواین بشین یه دانشجو؟؟؟خسته نشدید از این همه روزای تکراری؟؟؟چی میخواین از زندگی؟؟؟ ........................ 

نمیدونم چی بهتون بگم ولی اینو بدونید که یه روز میرسه که وقتی یاد این دوران میفتید از حسرت اشک میریزید!!! 

این پست رو هم گذاشتم هرکسی هر نظری داره،از هر کسی شکایتی دارین،از رفتار هر کی خوشتون نمیاد،کارایی که دوست دارین بکنین و..... اینجا بگید!!!بقیش با خودتون..........زود باشید تا دیر نشده!!!! 

 

 

                                                                سبز باشید

از طرف تمامی دل شکستگان

 

خدایا دلم گرفته؛از روزگار ،از بی وفایی دنیا و بی مرامی آدم های دنیا .از رنج های دردناک که ناچارم بخاطر عدم رنج دیگران سکوت کنم . 

خدایا از زمین و زمان دلم گرفته،اما باز جای شکرش باقی است که تو هستی. خدایا دریا مواج و آسمان ابری است .انگار آنها هم با من همدردند،اما حیف ،اما حیف که من فکر می کنم آنها دل نگرانند و حتی نمی توانم برای آنها از دردهایم چیزی بگویم. 

خدایا بهار و تابستان و پاییز گذشت ،اما واقعیت آن است که پاییز عمر ما هم غروب کرد. خدایا نگذار در زمستان عمر خود تنها و غریب باشیم و هیچ همدرد و هم درکی نداشته باشیم و تا اوج غربت و تنهایی ،بیگانه تر از هر چه بیگانه یخ بزنیم.  

بندگان خدا برای تمامی دل شکستگان عالم دعا کنید.