مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

عید نوروز پیشاپیش مبارک....

 

                  

 با درود و سلام 

   کم کم این سال هم داره تموم میشه و سال جدید داره میاد... همه چی نو میشه و از این حرفا....خلاصه سرتونو درد نیارم خودتون بهتر از من از این حرفا بلدین... 

خلاصه نمیدونم چی بگم....سال به سال میگذره و به قول یکی از دوستان ما هنوز نفهمیدم به عمرمون اضافه میشیه یا ازش کم میشه...!به نظر من اینم مهم نیست...مهم اینه که بعد این همه سال چیکار کردیم تو زندگیمون.... 

بشینیم ببینیم چقدر دوست پیدا کردیم؟؟؟چند نفر ما رو دوست دارن؟؟؟چند نفر از ما بدشون میاد؟؟؟ و .... اون وقت دو دو تا چهارتای زندگیمون دستمون میاد....!اونوقت میفهمیم زندگیمون ارزش داشته یا نه.... 

نمیخوام مثل پدر بزرگا نصیحت کنم...فقط با این اوضاع همکلاسی هامون لازم دیدم که این حرفا رو بزنم.... 

عید نوروز و سال جدید رو هم پیشاپیش به همه ی هم کلاسی ها و دوستای خوبمون تبریک میگم.... 

ان شاءالله که سال خوب و سراسر خیر و برکتی رو پیش رو داشته باشید...  

به همین مناسبت یه شعر آماده کردم که میخوام براتون بخونم..... 

باز آمد بوی ماه مدرسه.....  

 نه نه نه مثل اینکه اشتباه شد!!! صبر کن درستش یادم بودااااا....نوک زبونمه...آها یادم اومد....

بوی عیدی بوی توت بوی کاغذ رنگیییییی 

بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نوووووو 

بوی یاس جانماز ترمه ی مادر بزرگ

با اینا زمستونو سرررر میکنم
 

با اینا خستگیمو دررررر می‌کنم

شادییییییییییی شکستن قلک پول
 

وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاااااد

بوی اسکناس تا نخورده‌ی لاااای کتاب 

                                 

 
 
چه حکایت جالبیست همه دوست دارند به بهشت بروند ولی کسی دوست ندارد که بمیرد.................
 
 
 
نامت چه بود؟
آدم

فرزند؟
من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟
بهشت پاک

اینک محل سکونت؟
زمین خاک

آن چیست بر گرده نهادی؟
امانت است

قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک

اعضاء خانواده؟
حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک

روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟
اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان

وزنت ؟
نه آنچنان سبک که پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک

جنست ؟
نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟
در کار کشت امیدم

شاکی تو ؟
خدا

نام وکیل ؟
آن هم خدا

جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟
همین
!!!!
حکمت؟
تبعید در زمین

همدست در گناه؟
حوای آشنا

ترسیده ای؟
کمی

ز چه؟
که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
بلی

که؟
گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟
دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟
حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟
زیاد

برای که؟
تنها خدا

آورده ای سند؟
بلی

چه ؟
دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟
بلی

چه کسی ؟
تنها کسم خدا

در آ خرین دفاع؟
می خوانمش که چنان اجابت کند دعا