مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

چیزهای کوچک زندگی

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که افرادش از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود

-مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بودو باید شخصا در کودکستان حضور می یافت

-همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد

- یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد

-یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد

- یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباسش تاخیر کرد

-اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود

- یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد

- یکی دیگر تاخیر بچه اش باعث شده بود که نتواند سروقت حاضر شود

-یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود

-و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد و به همین خاطر زنده ماند

به همین خاطر هر وقت، در ترافیک گیر می افتم یاآسانسوری را از دست می دهم مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهدبا خودم فکر می کنم که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمام

دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است،بچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند،نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنید،با چراغ قرمز روبرو می شویدعصبانی یا افسرده نشوید...بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست...  

سلامتیه اون پسری که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...
..
 20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت....
... ... ... ... ..
 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!!
..
باباش گفت چرا گریه میکنی..؟
..

گفت: آخه اونوقتا دستت نمیلرزید...! :(

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن.
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتی همه مادرای دنیا...

بقیه در ادامه ی مطلب(حتما ببینید!)
 
ادامه مطلب ...

انتخاب واحد...

 

 

      با عرض سلام به دوستان عزیز 

                                                      از اونجایی که انتخاب واحد در تاریخ۰۹/۱۱/۹۰ شروع میشه و بیشتر بچه ها دوست دارن با کسایی که میشناسن سر یک کلاس بشینن تا راحت تر باشن این جدول رو براتون گذاشتم تا هر کس انتخاب واحد خودش رو(حالا با اسم خودش یا بدون اون)بذاره تا بقیه هم ببینن و با هم انتخاب واحدهاشون رو هماهنگ کنن!!! 

  جدول هم که شماره گذاری شده!فقط کافیه شماره ی مورد نظرتون رو جلوی درس انتخابیتون بنویسید تا دیگران از ساعت و روز تشکیل کلاس مطلع بشن!!! 

                                                                                                                سبز باشید