ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه ات، کودکیهایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
میخواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه هایی را خوردی که مال تو نبودند!
ببخش
اگر ناخن های ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود
و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از
همیشه، آمده ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی ات
بزنم.
سایه ات کم مباد ای پدرم!
آن روزها، سایه ات آنقدر بزرگ بود که
وقتی میایستادی، همه چیز را فرا میگرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکتهای
غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی میریزد.
دلم میخواهد به
یکباره، تمام بغض تو را فریاد کنم. ساعت جیبی ات را که نگاه میکنی، یادم
میآید که وقت غنچه ها تنگ شده؛ درست مثل دل من برای تو.
این، تصادف
قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم معنی، کنار هم چیده شده اند. یعنی
در دائرة المعارف عشق، پدر، ترجمه علی علیه السلام است.
پدرم هر وقت میگفت درست میشود…
تمام نگرانیهایم به یک باره رنگ میباخت…!
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره، میفهمی چقدر درد داره
اما هیچ چی نمیگه…
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش
به خاطر غصههای تو هستش، دلت میخواد بمیری
پدرم، تنها کسی است که باعث میشه
بدون شک بفهمم فرشتهها هم میتوانند مرد باشند!
به سلامتی هرچی پدره...
هیچ چیز باندازه ی یک کوه ،شبیه پدرم نیست...!
سلام، شما دانشجو مدیریت بابلسر هستید؟ اگه آره لطفن یه ایمیل بم بزنید. چنتا سوال درباره شهر و دانشگاهتون دارم. واسه انتخاب دانشگاه ارشد. ممنون