مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

*شر ، فقدان خدا در قلب افراد است*

روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا میزان ایمان دانشجویان اش را بسنجد .

او پرسید: (( آیا خداوند هرچیزی راکه وجود دارد آفریده است؟ ))

دانشجویی شجاعانه پاسخ داد : (( بله ))

استاد پرسید: (( هرچیزی را ؟! ))

پاسخ دانشجو این بود: (( بله ; هرچیزی را. ))

استاد گفت: (( دراین حالت ، خداوند شر را آفریده است. درست است ؟ زیرا شر وجود دارد.))

برای این سوال ، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند.

 ………… 

ناگهان ، دانشجوی دیگری دستش را بلند کرد و گفت:

(( استاد ممکن است از شما یک سوال بپرسم؟ ))

استاد پاسخ داد: (( البته ))

دانشجو پرسید: (( آیا سرما وجود دارد؟ ))

استاد پاسخ داد: (( البته ، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟ ))

دانشجو پاسخ داد:

(( البته آقا. اما سرما وجود ندارد.

طبق مطالعات علوم فیزیک ، سرما ، نبودن تمام و کمال گرماست

و شیء را تنها درصورتی می توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد

و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شیء است که انرژی آن را انتقال می دهد.

بدون گرما اشیاء بی حرکت هستند ، قابلیت واکنش ندارند ; پس سرما وجود ندارد.

ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم. ))

دانشجو ادامه داد : (( و تاریکی ؟ ))

استاد پاسخ دا د : (( تاریکی وجود دارد. ))

دانشجو گفت: (( شما باز هم در اشتباه هستید آقا!

تاریکی ، فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید

اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید.

منشور نیکولز ، تنوع رنگ های مختلف را نشان می دهد

که در آن طبق طول امواج نور ، نور می تواند تجزیه شود.

تاریکی ، لفظی ست که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم. ))

و سرانجام دانشجو ادامه داد: (( خداوند ، شر را نیافریده است.

شر ، فقدان خدا در قلب افراد است.

شر فقدان عشق ، انسانیت و ایمان است.

عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند .

آنها وجود دارند و فقدانشان منجر به شر می شود. ))

نام این دانشجو (( آلبرت انیشتین )) بود .

نظرات 3 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 21:11

افتخار ما این است که انیشتن خود را همیشه شاگرد ایت الله بروجردی می دانست و همیشه دانش خود را از اموزه های قران می دانست می گفت:
قرآن، کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست،راهی که بزرگ ترین فلاسفه از تعریف آن عاجزند، هدایت می کند.

امیر رضائی پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:30

سلام، داستان جالب و آموزنده ای بود

سلام .نظر لطفتونه...
ممنون از اینکه مارو فراموش نکردید و هنوز به ما سر میزنید.

اسمان ابی است جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 15:16

مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خودمحورند...



ولی آنان را ببخش...



اگر مهربان باشی، تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند...



ولی مهربان باش...



اگر شریف و درستکار باشی،فریبت می دهند...



ولی شریف و درستکار باش...



نیکیهای امروزت را فراموش میکنند...



ولی نیکوکار باش...



بهترینهای خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد،



و در نهایت می بینی که هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است



نه میان تو و مردم...

دل‌ من محکمه ایست که به من می‌گوید : " همه را دوست بدار ،
به همه خوبی‌ کن ،
و اگر بد دیدی ،
دل‌ به دریای محبت بزن و بخشش کن " !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد