مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

وقتی...

 

 

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !  

 وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه...

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ،

دلت میخواد بمیری...

نظرات 5 + ارسال نظر
دوست خوب سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 16:03

جالب بود .کمی تامل به هممون می فهمونه که باید قدر عزیزانمونو بونیم....به خصوص دوست خوبو...

افسانه شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:12

گاهی اینقدر عزیزانمون بهمون نزدیک میشن اینقدر کنارمون هستن که به وجودشون عادت می کنیم دیگه وجودشون رو احساس نمی کنیم مثل نفس کشیدن که وجودش حیاتیه ولی به بودنش عادت کردیم و دیگه حسش نمی کنیم
گاهی این بی توجهی به عزیزان به خاطره همین عادت کردنه...

خدایا بهمون کمک کن که همیشه قدر عزیزانمونو بدونیم و بی توجه از کنارشون نگذریم...آمین

یوسفی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 13:13

سلااااااااااااااااااااااام بچه ها- خوبید؟
دلم سوخت

سلام..احوال شریف؟!شما اینورا؟!
چراااااااااااااااااااااااااااا؟!
بیا دعا کنیم خدا عاقبت هممونو ختم بخیر کنه...

یوسفی چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 21:37

خدایا عاقبت هممونو ختم بخیر کن آمین....

دیروزی! شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:17

چه عجب به بعضی ها جواب دادی !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد