چقد زود داره تموم میشه ... بدتر از هر مرده ای که برای رسیدن به قبر سرعت پیشه میکنه ؛ این ترم هم داره با نفس های آخرش به سرعت هرچه تمام تر میگذره و با این نبضش نفس از ما میگیره و گویا مارا با مرگ تدریجی آشنا میسازه... رفتن هایی که عطر برگشتنش خیلی کم رنگ تر هست و تنها عطری که در فضای سر و دل پراکنده شده عطر تلخ دلتنگی هایی است که سردی هوارا بر دل می نشاند و بغض ها را بصورت بلور اشک بر چشمان ما نهادینه میسازد... هههههههههههههههههههیییییییییییییییییییییییییییی... کاش فرصت ها را غنیمت میشمردیم و اینگونه حسرت و آه از دل هایمان بلند نمیشد ... دلم تنگ میشه...خییییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییییی زییییییییییییییییییییییییییاااااااااااااااد
بهترینــــم!
اِی دوستـــــ ،
یادگــــارِ دیـــــروز ،
دلـــــــِ من سیــــــر برایتــــــ تنگ است ...
وااای باکی هستی؟!دلت برای کی تنگه خانوم؟!
این نیز بگذرد...
دووووشواری نداره که... خیلی هم خوبه...
شوما شهرداری هستین...؟!
منا...منا...منا....منا...منا...منا...منا...
آره منصوره جون... بسه دیگه داغ دلمو تازه نکن... فکر اینکه سال دیگه نمی بینمت مثل خوره داره مخمو میخوره...خواهری این نیز بگذرد دیگه...
ای جووون...خدا بزرگه...خدا را چه دیدی شاید...
فرشته کوچولو به قول خودت
همه چیرو باید سپرد به خدا
صد در صد عزیزم... همه چیز و همه کس رو میسپارم دست خدا که خودش بهتر به حال بندگانش آگاهه...