مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

هیچ کس همراه نیست...تنهای اول!

سلام به همه دوستان

این مطلب رو گذاشتم اختصاصی برای اینکه هر کس هر جمله یا متن قشنگی به ذهنش میرسه ، جایی خونده یا دیده ، بنویسه!!؟

نظرات 16 + ارسال نظر
امیر پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:42

دشتها آلوده ست

در لجنزار گل لاله نخواهد رویید

در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید ؟



فکر نان باید کرد

و هوایی که در آن

نفسی تازه کنیم

گل گندم خوب است

گل خوبی زیباست

ای دریغا که همه مزرعه دلها را

علف هرزه کین پوشانده ست



هیچکس فکر نکرد

که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست



و همه مردم شهر

بانگ برداشته اند

که چرا سیمان نیست

و کسی فکر نکرد

که چرا ایمان نیست

و زمانی شده است

که به غیر از انسان

هیچ چیز ارزان نیست

افسانه پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:15

بزرگترین افسوس آدمی آنست که میخواهد ولی نمیتواند و به یاد می آورد روزی را که میتوانست ولی نخواست.




وقتی زندگی برات خیلی سخت شد نگران نشو یادت باشه دریای آروم ناخدای قهرمان نمیسازه.

فردا پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 13:57

هر چه دیدم بر زمین جز حرف مردم بود و حیف
بر زمین جز حرف مردم هیچ نیست
آفرین کار نویی بود

L ya 30 پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:50

کسانی که خود را در اوج میبینند ,
یک راه بیشتر برای ادامه دادن ندارند
و آن حرکت در سرازیری است!

فاطمه جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:20

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه ای برون آی؛ ای کوکب هدایت ای آفتاب خوبان ‌؛می جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه ی عنایت

باران شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:51

اینجا ]آسمان ابریست آنجا را نمیدانم
اینجا شده پاییز آنجا را نمیدانم
اینجا فقط رنج است آنجا را نمیدانم
اینجا دلی تنگ است آنجا را نمیدانم

یوسفی شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:59

زندگی مثل بازی شطرنج میمونه اگه بلد نباشی همه می خوان یادت بدن وقتی هم که یاد گرفتی همه می خوان شکستت بدن

اشخاص را می توانید مثل چای کیسه ای در نظر بگیرید تا آنها را در آب داغ نیندازید متوجه جوهر وجود خود نمی شوند

وقتی با یک انگشت به طرف کسی اشاره می کنی اگه خوب نگاه کنی می بینی سه تا انگشت دیگه به طرف خودته!!

فتاحی شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:17

خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه ،غریبت شدم / تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم / تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم / تو مرا چه دیدی که وفادار مانده ای!

رحمان شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:11 http://www.chemistry-engineer88.blogfa.com

نیسارگاداتا مهاراجه : رنج از آرزو می آید .

رحمان : اما این رنج برای رسیدن به آن آرزو شیرین تر از بی رنج بودن است حتی اگر به آن آرزو نرسیم .

شاد بودن هنر است
شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه
خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگیست که دور از ما باد

رهگذر شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:37

اعتراف

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم , پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!

(حسین پناهی)

سعید شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 15:48

لحظه ی دیدار نزدیک است.

باز من دیوانه ام مستم.

باز میلرزد دلم دستم.

باز گویی در جهان دیگری هستم.

های! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ !

های! نپریشی صفای زلفکم را دست !

و آبرویم را نریزی دل !

- ای نخورده مست -

لحظه ی دیدار نزدیکست.

صدف شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 16:50

برای یک بار پریدن ، هزار هزار بار فرو افتادم
هیچ وقت رازت رو به کسی نگو. وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی
چطور انتظار داری کسی دیگه‌ای برات راز نگهداره

هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد، اما همه آنها دوست دارند به " بهشت " بروند...
اما ای انسانها... برای رفتن به " بهشت " ... اول باید مرد

... یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 13:14

دریاب کنون که نعمتت هست به دست
کین دولت و ملک می رود دست به دست

مازیار یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:20

درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است

(دکتر مصدق)

امیر دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:49

همه ی نوشته ها خیلی قشنگن...من فقط خوندم و لذت بردم ...!
مرسی

[ بدون نام ] شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:46

اقای رضایی این
عکس روازداخل مجله خانواده سبز گرفتید؟

نه،از اینترنت گرفتم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد