مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

افکار خاموش

گرفت از من حواس درس آن موش          بدم در عقل شهره مثل خرگوش 

چه پوشش های خوش نقش ونگاری    چه جلف است آن بلوزشلوار کوتاه پوش 

چه سرخابی به لب برگونه اش هست    چه چشمانی چه گوشواری بر گوش 

چه میجنبد چه میجنبد چه ناجور     سرو گوشش سرو گوشش سرو گوش 

به مثل یک حمار جفتک زدم من     همینکه چشم من افتاد بر روش 

اگر سوراخ گردد تخت کفشم       به دنبالش روم کفش آهنین پوش 

همانند یک اردک راه میرفت        همینکه فکرشم غم هست فراموش 

سه چارروزی ازآن موضوع بگذشت     که اسم یک پسر افتاد بر روش 

اگر از کم خوابی اشکم درآید     بریزم قطره ی دارویی بر توش 

چه اافکاری که درمغزم تنیدم     گرفتم،رقصیدم با او هم آغوش 

   به فکر ازدواج با او بودم      تمام برق فکرم گشت خاموش 

نصیحت میکن ممّد به دوستان     نکن حرفهای آن جادوگران گوش 

به یاد زوجه اصلا تو نیفتا      به حرف حضرت سعدی بکن گوش 

اگرچه قافیه اش هیچ جور نمیشه     ولیکن جمله ای هستش طلاپوش 

چو نقص آید این یک سخن زان دوتن     که بودند سرگشته ازدست زن 

یکی گفت کًس زن را بد مباد      دگر گفت زن در جهان خود مبادا! 

  

شاعر:ممّد رجبلو هم اتاقیم

بچه ها سلام لطفا انتقادها و فحش های خودتان را در قسمت نظرات بیان کنید!

نظرات 8 + ارسال نظر
دریا (فتاحی) سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:16

عالی بود .حالا که دوستتون اینقدر استعداد داره بگید برای گل پسرهایی که آدمی وحشت میکنه از کنارشون رد بشه و با دیدنشون باید کفاره داد یه شعری بسرایند.(البته خدای نکرده جسارت به دوستان خودمون نیست و قصد این ندارم که بر فرض دفاع از شخصیت اصلی شعرتون رو دارم ،متاسفانه حقیقت هست... ).

مرسی،حتما بهش میگم! البته در انواع زمینه ها شعر میگه که توی پست های بعدی خواهید دید

یوسفی سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:36

سلام .امیدوارم سرگرمیتون تو خوابگاه شعر گفتن در مورد دخترها نباشه .درون مایه شعرتون زیاد جالب نبود ولی یادتون نره بعضی پسرا دست هر چی دخترو از پشت بستن!!!

سلام نه بابا
سرگرمی؟! نه خدانکنه!
نظراتتون رو حتما بهش منتقل میکنم.

الناز سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 13:14

دستتون درد نکنه با این شعر زیباتون!!!!!!!!

ها چی؟؟؟!!!

L ya 30 سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:32


ایول
به این میگن شعر

ممَد رجبلو در جواب دریا چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:25

سلام،مطمئنا هر شعری بسته به موقیعیت سوق الجیشی اش یک گروه رو ناراحت میکنه ویک گروه رو خوشحال.
الان هم مطمئنا برادران محترم خوششون اومده(البته من نمیگم،آخه از قدیم گفتن مشک آن است که خود ببوید) و خواهران محترمه عزیز(اینجاش خیلی مهمه) ناراحت هستن.
کارهای من همه جوششی اند نه کوششی،یعنی عادت ندارم واسه گفتن شعرام زور بزنم.
دیشب میخاستم تــــــا به زور درکنم از جیب خود شعری یه جور
هم اتاقی ها همه نالان که هی زور نزن مردیم همه از بوی شور
حالا من سعی ام رو میکنم با چشمه های شعرم ور برم تا یه شعری جوشش کنه راجع به برادرانی که شما توصیف کردین.
جوشش شعری شود حاصل زمن گر روم با چشمه های خویش ور
همچنان که میشود حاصل ز وررفتن از پرتقال و از زمین آب و ثمر
(آرایه لف ونشر وحال کن)

L ya 30 چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:40

به به!!!
عجب شعری
حالا داداش شما زیاد زور نزن یهو دیدی .....
زیادیم با چشمه هات ور نرو

فردا چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 16:56

امان از شماها بچه ها.بخدا وقتی نظراتو می خونم از خنده تا نزدیکای ترکیدنادشادنیش(همون ترکیدن)میرسم.دمتون گرم

گل پسر شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 16:16

ایول داش ممد باید حال این موجودات ضعیفو این جوری گرفت خوب و بد نداره همشون سر و ته یه کرباسند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد