مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

خدایا، من که هستم چیزی بگویم که تو خود همه چیز را می دانی . چگونه همیشه به یادت باشم وقتی فقط در رنج ها صدایت میکنم ؟و چگونه صدایت کنم در حالی که می دانم فاصله ،توهمی بیش نیست.

وقتی فکرش را می کنم اگر قطره آبی کم بود کل هستی احساس تشنگی می کرد ، دستم نمی رود گلی را بچینم مبادا ستاره ای لطمه ببیند. اگر زندگی ام آن طور است که تو می خواهی ،بی قراری ام را کنار می گذارم و آرام می گیرم.

چگونه به جستجویت بیایم ای خدا ؟ کجا دنبالت نگردم ؟ وقتی همه جا هستی ،حتی یک قدم هم نمی توانم بردارم . در خودم می مانم و انتظار می کشم تا تو خود بیایی. اشکهایم را عاشقانه به پایت می ریزم تا قدمت را روی چشمانم بگذاری و به محراب قلبم وارد شوی . اصلا مگر بیرون بوده ای که بخواهی داخل شوی ؟

می خواهم با سرور و جاودانگی هم پیمان شوم چرا که غربت و تنهایی ام کل هستی را دلتنگ می کند.

وقت پریشانی به آرامش درخت و رود و پرنده که همیشه به یادت هستند ، غبطه می خورم .

مگذار عمرم به "آماده کردن"بگذرد و در کنار چمدان توشه ام حیران بمانم که کجا بروم ؟بعد از این همه تلاش برای داشتن همه چیزدر دنیا چرا دره ی ژرف تهی بودن در مقابلم ظاهر شده ؟ من آماده ام ، اما برای رفتن به کجا ؟ به من بگو کجا به انتظارم نبوده ای که بخواهم بیایم ؟ برای تو که مرا ،چمدان و راه را خوب می شناسی سوغات چه بیاورم و از سفر چه بگویم که ندانی؟

نمی خواهم سرم به سنگ یاس بخورد و دنیا فریبم دهد. من که می دانم هر چه هست روزی ناپدید می شود چرا دل به فانی دهم ؟ نشانه هایت را دیدم اما در آنها نمی مانم ،باورت کردم.

جوانی درمن هر روز بیشتر محو می شود ، پیری ام را متحیر و غمگین نکن . مگذار در ناتوانی با خاطرات جوانی آه بکشم و در صف  انتظار مرگ زانوهای ناتوانم بلرزد.

خدایا ،همواره با من بمان و تنهایم مگذار . بگذار نخی به انگشتانم ببندم تا هرگز فراموشت نکنم که تجربه ی آرامش تنها با تو میسر است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد