ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
***عجب صبری خدا دارد !
اگر من ،جای او بودم ،
همان یک لحظه ی اول ،
که ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
به روی یکدیگر ، ویرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من ،جای او بودم ،
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی ، گرم عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،
بر لب پیمانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من ،جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان ،دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را
واژگون ،مستان می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من ،جای او بودم ،
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهدنمایان ،
سبحه ی صد دانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من ،جای او بودم،
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و دیوانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من ،جای او بودم
به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را
پروانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من ، جای او بودم ،
به عرش کبریایی ،با همه صبر خدایی ،
تا که می دیدم عزیز نابه جایی ،ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من ،جای او بودم ،
که می دیدم مشوش ، عارف و عامی ز برق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش ،
به جز اندیشه ی عشق و وفا ،معدوم هر فکری ،
در این دنیای پر افسانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد ،
چرا من جای او باشم ؟
همین بهتر که او ،خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشت کارهای این مخلوق را دارد !
وگرنه من به جای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی،
با جاهل و فرزانه می کردم ؟
عجب صبری خدا دارد!عجب صبری خدا دارد!***
با دورود
خدا بی نیازه و هر ظلمی ما میبینیم مقصر اصلی خودمانیم . خدا راه را داده چاه را هم داده تو باید فکر کنی چطوری مقابل ظلم ایستادگی کنی و رو به حاکمانه زمانه ندهی.