مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــدیر کوچولو

وبلاگ دانشجویان مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران

بدون موضوع

 

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟"
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو بلند گفتی:"زهرمار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود

در پارک، به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است
.
.
.

مردی به من نشان بده

نظرات 5 + ارسال نظر
پرنس ایرانی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:08

داداش فکر کنم دچاره بحران شخصیتی شدی!شایدم فمنیستی!بابا ناسلامتی تو پسری!چرا منو حرص میدی؟

مرسی از نظرت .نه داداش تو اشتباه گرفتی نه دچار بحران شخسیتم نه .... این حقیقت جامعه است .به نظر من یه بار دیگه بخون مطلب را.

پرنس ایرانی سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:33

جوووووون!شخصیت با (ص) نه با(س)!!!مطلبو خوندم و اصلا هم واقعیت نیست!فقط یه قضاوته یکطرفس!!!شما جمعه بیا دره خونه تا با هم مفصل راجع بهش صحبت کنیم!آدرسو که بلدی؟من سره کوچه منتظرم!!!

عزیز دلم اینجا چاله میدون نیست که این جوری حرف میزنی (جووووون).اینجا وبلاگه .موضوع دوم : شخصیتی که بنده با س نوشتم به علت نبود وقت بود اشتباه شده . شنونده باید عاقل باشه . نکته سوم : از وقتی من یادمه شما با موضوع زن مشکل داشتی . ودیگر هیچ...

پرنس ایرانی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:30

یادم نبود شما لاته کوچه خالی هستی شرمنده!!!چه لفظ قلم صحبت میکنی؟؟؟بیا بابا این کلاسارو واسه یکی بذار که نشناسدت!حالا شما تشریف بیارید ما حضورا خدمتتون میرسیم یه بحثه مفصل میکنیم ببینم بازم....!آره و اینا!

فردا پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:18

بچه ها بچه ها این کارا خیلی زشته...بی ادبا...
زندگی فقط همین نیست..اینقد کوچه پس کوچه داره که نگو.خوب اینجوری هم میشه گفت:
آری من یک مَردم.همان جنس قدرتمند آدمی.همان جنسی که نر است.غرور دارم.گویند غرورم بر بازوان خویش است.لطافتی در پوستم نخواهی یافت.صورتم پر از ریش است.رو سفید نیستم،من سیاهم.من مغرورم و دلسوزیت را نمی خواهم.حرفش را نزن.من صبر دارم اما شکیبا نیستم.گوش کن!من مثل تو زیبا نیستم.آری من مردم.گویند بی دردِ بی دردم.جوانم و پیشانیم پر از چین است.از بس که اخم کردم...
و این قصه ادامه ها دارد..

[ بدون نام ] یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:09

افرین.خوب جواب دوستت رو میدی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد