ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باز هم امشب
دستم به قلم جسارت کرد
مثل هر شب باز هم
چشم من بی حیا گشت و
اشک حقیری نثارت کرد
ذهن من چون کودکی ماجراجو شد
رفت و غوغایی در دامن گل دار دشتوارت کرد
آه شیرین است چقدر خواب کلمه ها
خوابیدند و دیدی که این دل چه سکوت ها بارت کرد...
دل من می گریست و از تو دلداری نشنید
آخ که نمی دانی...
نمی دانی چه درد دل هایی آمد و با یارت کرد
دل من بی خانمان است و پیشت بود
چرا اینگونه کردی؟چرا راندی؟مگر چه کارت کرد؟
نزدیک است که ابرها برایم بگریند
آن وقت است که خواهند گفت
باز این کشتی نوحم شرمسارت کرد
با این همه بلا که آوردی بر سرم
قسم خوردم که دیگر بر نگردم
نمی دانم چه شد،چه جادویی،چشمانت این،مهره ی مارت کرد
که مثل هر شب باز هم
دستم به قلم جسارت کرد