ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
با دورود
میخواستم این بار برای شما دوستان از چند نمونه سرودهای ادبی که به نظر خودم زیبا امد با شما تقسیم کنم. ممنون میشم اگر نظر بزارین .
از میان تمام تصنیف های عارف شاید تصنیف " از خون جوانان وطن لاله دمیده " مشهورترین باشد . این تصنیف تاریخی، هفتمین تصنیف از مجموعه تصنیف های عارف است. او در مقدمه آن نوشته است :
این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شده است. بواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تضنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان آزادی سروده شده است :
بند یک
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم ، خطه ی ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
بند دو
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ ،
بند سه
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
بند چهار
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست بسر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
بند پنج
از دست عدو ناله ی من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کجرفتاری ای چرخ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
بند شش
عارف ز ازل ، تکیه بر ایام نداده است
جز جام، به کس دست، چو خیام نداده است
دل جز بسر زلف دلارام نداده است
صد زندگی ننگ بیک نام نداده است
چه کجرفتاری ای چرخ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
بهارم دخترم از خواب برخیز شکر
خندی بزن و شوری برانگیز
گل اقبال من ای غنچه ی ناز بهار
آمد تو هم با او بیامیز
بهارم دخترم آغوش واکن که از
هر گوشه، گل آغوش وا کرد
زمستان ملال انگیز بگذشت بهاران
خنده بر لب آشنا کرد
بهارم، دخترم، صحرا هیاهوست چمن
زیر پر و بال پرستوست
کبود آسمان همرنگ دریاست کبود
چشم تو زیبا تر از اوست
بهارم، دخترم، نوروز آمد
تبسم بر رخ مردم کند گل
تماشا کن تبسم های او را تبسم
کن که خود را گم کند گل
بهارم، دخترم، دست طبیعت اگر از
ابرها گوهر ببارد
و گر از هر گلش جوشد بهاری بهاری از
تو زیباتر نیارد
بهارم دخترم چون خنده صبح
امیدی می دمد در خنده تو
به چشم خویشتن می بینم از دور
بهار دلکش آینده تو
سلام.امیر جان ممنونم بابت شعرای زیبا.خیلی قشنگن. اگه بازم به شعرای قشنگی برخوردی مارو هم سهیم کن.
سلام . وبلاگ خوبی دارین .ولی از کل این مطالب مطلبهای شما بیشتر آدما جذب میکنه. امیدوارم بقیه افراد این وبلاگ از شما یاد بگیرن و پیشرفت کنند.امیدوارم شما هم روز به روز بهتر بشین و ما لذت ببریم.
سلام.کجایی پسر؟؟؟خیلی دلم واست تنگ شده.چرا پیدات نیست؟